دفترسبزسخن |
|
به اوکه چشمهایش بارانی شد همان وقتی که اشکش را درون کاسه چشمان اوکوبید "گفتم که بیهوده است" خزان بی اعتناازسوگ زرد آسمان بادستهای حنابسته هزاران برگ می ریزد درختان اشک می ریزند ومی دانم که جانفرساست صدای شرشر پاییز و خش خش باران از : مریم نظرات شما عزیزان: |
تبادل
لینک هوشمند
قالب های نازترین جوک و اس ام اس زیباترین سایت ایرانی جدید ترین سایت عکس نازترین عکسهای ایرانی بهترین سرویس وبلاگ دهی وبلاگ دهی LoxBlog.Com |